جدول جو
جدول جو

معنی عمر امینی - جستجوی لغت در جدول جو

عمر امینی
(عُ مَ رِ اَ)
ابن محمد بن منصور امینی، مکنی به ابوحفص و ملقب به عزالدین و مشهور به ابن حاجب. محدث و جغرافیدان قرن هفتم هجری. وی بسال 593 ه. ق. دردمشق تولد یافت و در طلب حدیث سفرهای بسیار کرد و بسال 630 ه. ق. در دمشق درگذشت. او را معجماتی درباره شهرها و استادان خود میباشد. (از الاعلام زرکلی از شذرات الذهب ج 5 ص 138، و التکمله لوفیات النقله)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ مَ رِ اُ سَیْ یِ)
ابن یزید بن عمیر. از بنی اسید، از بنی تمیم. وی از مردم شجاع روزگار بنی مروان بود که بسال 109 ه. ق. مالک بن منذر بن جارود رئیس شرطۀ بصره او را به فرمان خالد بن عبدالله قسری والی عراق بکشت. (از الاعلام زرکلی از تاریخ طبری ج 8 ص 191، و رغبهالامل ج 2 ص 76)
عمر بن یزید. یکی از شجعان رؤسای مقدم در ایام بنی مروان. روزی یزید بن عبدالملک او را یاد کرده گفت: هذا رجل العراق. وی بدست مالک المنذر بن الجارود بسال 109 هجری قمری مقتول شد. (اعلام زرکلی ج 2 ص 725)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ مَ)
ابن ابی بکر بن عبدالحق مرینی، مکنی به ابوحفص. از امرای دولت بنی مرین در مغرب اقصی. بسال 656 ه. ق. پس از درگذشت پدرش، با وی بیعت شد، سپس عمش یعقوب بن عبدالحق بر او غلبه کرد و فقط شهر مکناسه را بدو واگذاشت. وی در سال 658 ه. ق. در آنجا به دست برخی از خویشان خود به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی از الاستقصاء ج 2 ص 10، و الذخیره السنیه ص 92 و جذوهالاقتباس ص 284)
ابن عثمان بن یعقوب مرینی، مکنی به ابوعلی. از سلاطین بنی مرین در مغرب. وی بسال 696 ه. ق. متولد شد و در سال 734 ه. ق. به دست برادر خویش به قتل رسید. رجوع به ابوعلی (عمر بن ابی سعید...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 214. الاستقصاء ج 2 ص 51. جذوه الاقتباس ص 285
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ اُ مَ)
ابن عبدالعزیز بن مروان بن حکم اموی قرشی، مکنی به ابوحفص. وی هفتمین خلیفۀ بنی امیه و خلیفه ای صالح و عادل بود لذا برخی او را پنجمین از خلفای راشدین خوانده اند. بسال 61 ه. ق. در مدینه متولد شد و در عهد ولید بن عبدالملک والی همان شهر گشت. سپس به وزارت سلیمان بن عبدالملک در شام رسید. و در سال 99 ه. ق. پس از سلیمان، در مسجد دمشق با وی برای خلافت بیعت شد. وی نخستین کسی است از بنی امیه که مردم را از سب و ناسزاگویی به حضرت علی بن ابی طالب (ع) بازداشت. او را در ادارۀ مملکت روشی خاص بود بدینسان که به عاملان خویش آزادی کامل در امور می بخشید و آنها فقط در کارهای پیچیده و لاینحل ملزم به مشورت با خلیفه میشدند. شریف رضی در رثای وی قصیده ای به این مطلع دارد:
یا ابن عبدالعزیز، لو بکت العین
فتی من امیه، لبکیتک.
عمر بن عبدالعزیز پس از دو سال و نیم خلافت در سال 101 ه. ق. درگذشت و گویندکه وی را مسموم کردند. (از الاعلام زرکی چ 2 ج 5 ص 209). رجوع به مآخذ ذیل شود: فوات الوفیات ج 2 ص 105، تهذیب التهذیب ج 7 ص 475، صفهالصفوه ج 2 ص 63، تاریخ ابن اثیر ج 5 ص 22، تاریخ ابن خلدون ج 3 ص 76، تاریخ طبری ج 8 ص 137، تاریخ مسعودی ج 2 ص 131 و حبیب السیر چ خیام ج 2
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ مَ دَ)
ابن سعد بن ابی وقاص زهری مدنی. وی از جانب عبیدالله بن زیاد با چهارهزار لشکری برای جنگ با دیلمیان رهسپار ری گشت، ولی چون خبر حرکت امام حسین بن علی (ع) از مکه به کوفه، به گوش ابن زیاد رسید، عمر بن سعد را امر به بازگشت داد و او را مأمور جنگ با امام حسین (ع) کرد. ابتدا عمر بن سعد از قبول این امر خودداری کرد، ولی پس از تهدید ابن زیاد، ناچار رهسپار جنگ با حسین بن علی (ع) شد و آن فاجعۀ مشهور رخ داد. سرانجام بسال 66 ه. ق. عمر بن سعد به امر مختار ثقفی در کوفه به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: طبقات ابن سعد ج 5 ص 125. تاریخ مسعودی ج 5 ص 143. تاریخ ابن اثیر ج 4 ص 21. حبیب السیر چ خیام ج 2. مجمل التواریخ و القصص ص 302
لغت نامه دهخدا